۱۳۹۱/۰۵/۱۱

ترس از بیداری

 وقتی حقیقت را نشانه می روی
از لای زر ورق بیرونش می آوری
آن چه هستم را عریان می کنی
خیال می کنم همه اش یک کابوس است و دارم خواب بد می بینم!
نیشگونی از خود می گیرم که بیدار شوم و ازین خواب آشفته رها؛
حال آن که بیدارم و به خواب می روم ...

۱ نظر:

خانوم میم(مهرنوش) گفت...

سلام شهاب جان دلم برای نوشته هات تنگ شده بود. اومدم و یک نفس همه رو خوندم امیدوارم خودتم خوب باشی. من تو این وبلاگی که ادرسش رو گذاشتم با نام قاصدک گهگاهی هستم. به امید دیدار