۱۳۹۲/۰۵/۱۵

ایثارِ بودن!

هر از چند گاهی صرع به سراغش می آید، غش می کند، 
آرزو می کند که نباشد، نمی داند خشمگین باشد، یا غمگین ...
هر از چند گاهی صرع به سراغش می آید، غش می کند، 
از زندگی سیر می شود، دلش به حال خودش می سوزد ...
هر از چند گاهی صرع به سراغش می آید، غش می کند،
می خواهد به همه چیز پایان دهد، با خود می گوید کاش نبودنم کسی را نمی شکست، پا بر روی نفسش می گذارد و راه سخت تر را بر می گزیند: «بودن» را!


هیچ نظری موجود نیست: