۱۳۹۱/۰۵/۰۷

مینیمال

دیگر لازم نیست شنا بلد باشیم،
هیچ استخر، برکه، رود و یا دریایی عمیق نیست
با عجله دویدن به دنبال هیچ فرصت نگاه را کشته است
فکر؟ وقتش نیست!
اه! چقدر این نوشته طولانی است ...
زندگی مینیمال، غذا فست فود،
وبلاگ شده توییتر و فیسبوک،
بوسه هامان صورتکی زرد رنگ ...
عشق هامان چه زود در زودپز می پزند،
سیرمان میکنند،
و برای وعده بعد عشقی دیگر بار میگذاریم ...
اوه ظهر شد،
دیر شد،
باید برم،
انگار دنیا بی من تمام می شود!

هیچ نظری موجود نیست: