ای زاکربرگ مردم آزار
نگاه خیره و شکسته اش را جلوی چشمم می گذاری که چه؟
که گذر عمر ببینم و یادم بیافتد همه مان داریم پیر می شویم؟
هی پیشنهادش می دهی که چه؟
می دانی که جوابم منفی است ،
آخر به قراری که گذاشته بودیم نرسیدیم ؛
که جدایی ، دشمنی نباشد !
امروز تنها نیستم ، دلم قرص است و می توانم چشمانم را ببندم و در حال راه رفتن بخوابم وقتی دستم در دستش است !
کسی در کنارم است که آرامش را برایم معنا می کند هر روز
ولی عادت ندارم گذشته ام را دور بریزم ، به خودم دروغ بگویم و سپیدی هایش را قربانی تلخی هایش کنم ، دلم نمی آید پاک کنم این پیشنهاد غیر معقول زاکربرگ نامرد را که امروز ، چند سال را مانند کلیپی جلوی چشمانم رقصاند !
۲ نظر:
آخیییییییییییی
وقتی دل تو قرص می شود
دلم آرام میگیرد
وقتی دست تو پر از عشق است
قلب من سرشار از امید میگردد
هنوز امیدی هست...
ارسال یک نظر