۱۳۹۰/۰۷/۰۳

وقتی بابا کوچک است ، من مجبورم بزرگ باشم !

راستش می دونی؟ تا اونجا که من یادم میاد ، اون روزای مدرسه رفتن و این ها هم ، من چیزی از بچگی نفهمیدم.
همون موقع هم معنی جنگ و بی پولی رو بلد بودم ، وقتی نمی شد به بزرگ بودن بزرگ ترها اعتماد کرد ، کسایی که به خاطر بچگیشون ما مجبور بودیم در عالم بچگی بزرگ باشیم !

هیچ نظری موجود نیست: