۱۳۸۹/۰۶/۲۷

حق گرفتنی است ولی نه لزوما با زور !

1- سر چهار راه چنان پیچید که مقصدش عوض شد !

2- یه زمانی پیرمرد یا پیرزنی تو اتوبوس داد میزد و ازون بالا تا پایین مملکت رو می شست ، ملت می گفتند : «بنده ی خدا قاطی کرده» و دلشون به حالش می سوخت.
ولی امروز با همچین فردی هم دردی می کنند و به نقطه ای خیره می شوند ، به فکر فرو می روند و خشم نفرت همه ی وجودشون رو فرا می گیرد.
روزها و سال هایی که گذشته و می گذرد ، مهم ترین چیزی است که «ما» داریم ، که با چهره ای حق به جانب و با لحنی مملو از تحکم به تاراج می برند ، امروز کاسه ی صبرمان در حال لبریز شدن است !

3- چنان قرن هاست که ما را از گفتن حقیقت ، صداقت و صراحت ترسانده اند که حتی جرأت نداریم وقتی راننده ی تاکسی بقیه ی پولمان را نمی دهد به او اعتراض کنیم. صحبت از طبیعی ترین و ساده ترین حقوق و نیاز ها امروز «تابو» شده است !

۵ نظر:

مهربون گفت...

آره منم به این موضوع خیلی فک کردم خیلی

maktoob گفت...

خب وقتی نمیدن حق آدم رو باید به زور بگیری حتی اگه یه 25 تومنی باشه ، حرف حق نه بزرگ و کوچیکی
انقد از حقای کوچک گذشتیم که دیگه بزرگا محال شد !

حسام گفت...

سلام
اگر ایرانی هستی به لینک پایین یه سر بزن:
http://mycheese.blogfa.com/post-96.aspx

elham* گفت...

کج دار و مریز

خوشه چین گفت...

داشتم داستان یه پرستاری رو میخوندم که یه زمانی برای تشکیل اتحادیه و گرفتن حقش خیلی مبارزه کرده بود. این وسط وقتی به یه عده از همکاراش میگفت که باید برای تشکیل اتحادیه رای بدن، خیلی هاشون بهونه می آوردن که آخه مگه چیزی عوض میشه، یا اینکه نمیخوام آدم دردسر سازی باشم یا ممکنه وضعیت از این هم بدتر بشه..
خلاصه اینکه توی جامعه هم خیلی ها هستند که اصلا اعتقادی به موضوعیت داشتن اعتراض ندارن. این روزا همش فکر میکنم که تعداد اونها خیلی بیشتره.