۱۳۸۹/۰۵/۳۱

آدرس رو عوضی اومدی

اونی که تکیه می کنه ، نمی تونه انتظار داشته باشه "تکیه گاه" تا ابد سر جاش بمونه
اونی که سوار شدن رو دوش دیگری رو انتخاب می کنه و اون بالا که نشسته تازه سیخونکم می زنه ، اگه افتاد پایین باید خفه خون بگیره !
اونی که انتخاب می کنه ، نمی تونه مدعی باشه
اونی که بیست تا شرط باسه انتخاب داره ، حق نداره بیست نفر رو انتخاب کنه که هر کدوم یکی از شرایط رو داشته باشن
اونی که میگه : «حالا عوض می شه» ، اگه زیر پاش علف سبز شد ، مشکل خودشه
اونی که از هر کس و ناکسی هدیه قبول می کنه ، خودشو به هر کس و ناکسی هدیه می ده ، باید بدونه که : ملت همه خر نیستن
اونی که تا یه چیزی باب میلش نباشه حرفایی می زنه که شنیدنش باسه هر کسی سخته ، پس فردا نمی تونه بگه : «منظوری نداشتم»
اونی که تحقیر می کنه یه روزی ابر و باد و مه و خورشید و فلک جمع می شن و بد جوری می ذارن تو کاسه اش ، اون وقت دنبال مقصر گشتن فایده ای نداره
اونی که نفرت می کاره ، عشق درو نمی کنه
اونی که هر چی که خوبی دیده رو انکار می کنه ، فقط خودشو از داشتن خاطرات خوب محروم می کنه
اونی که هر کی اونجوری که اون می خواد عمل نمی کنه رو فکر می کنه اسمش هست «دشمن» ، باس بدونه که همه مث اون «دایی جان ناپلئون» نیستن
اونی که خودشو لایق عشق نمی دونه به دنبال بهانه ای برای نفرت می گرده
اونی که تنش می خاره و هی فیلش یاد هندستون می کنه ، خب تنش می خاره دیگه !
اونی که خربزه می خوره ، باس پای لرزش هم بشینه
اونی که چشاشو بسته هر چی لامپ روشن کنی بازم همه چی رو سیاه می بینه
اونی که از شکست درس نمی گیره ، بلد نیست به جای دنبال مقصر گشتن ، بگرده ببینه کجای کار خودش ایراد داشته ، تا ابد تو اون شکست می مونه و آفتاب رو نمی بینه
در ضمن جلو ضرر رو هر وقت بگیری ، نه این که زمان برگرده عقب ، ولی از این به بعدش دیگه منفعته

دوستی تکیه کردن نیست ، که نبود تکیه گاه به زمین بیاندازدت
دوستی قدم زدن در مسیر زندگی است وقتی دست ها در هم گره می خورند ، اگر روزی دست ها از هم باز شوند ، گرچه دیگر لذت داشتن همراه جایش را به غم تنهایی می دهد ولی زمین خوردنی هم در کار نیست
چه بسا همراهی دیگر با تو همسفر شود که معنی جدیدی از سفر را دریابی
دوستی وابستگی نیست ، دلبستگی است . . .

پ . ن 1: مطالب بالا صرفاً نکاتی پراکنده است که در یک جا جمع شده است . استنباط هایی است از داستان های شخصی خودم و دیگرانی که هر روز داستانشان را می شنوم ، می بینم و یا می خوانم .
پ . ن 2: کاش به جای این همه مطلب که پشت نیمکت ها یاد گرفتیم و بیشترش تا آخر عمر به هیچ کاری نمی آید ، کمی از دوستی ، کمی از «من» ، «او» ، «ما» و می آموختیم تا هر یک مجبور نباشیم با صحیح و خطا همه چیز را خود بیابیم ، تازه اگر بیابیم !


۱۴ نظر:

sara amini گفت...

shahab joon ali va be moghe bood

مهربون گفت...

خیلی خوب گفتی آفرین ! بیخود نیست که آدم فک می کنه 188 تا هستی :)))

Susan گفت...

گاهی شنیدن بعضی از حقیقت های واقعی با این که تلخ است ولی عبرت امیز نیست...

Susan گفت...

گاهی شنیدن بعضی از حقیقت های واقعی با این که تلخ است ولی عبرت امیز نیست...

قطعه ای از خددا گفت...

سبک جدیدی بود!
ممنون که سر زدی!

امیر گفت...

سلام،
از اون پست هایی که با صددرصدش موافقم مخصوصا با پاراگراف قبل از پی نوشت.
معلومه آدرس رو اشتباهی نیومده بودم.

ناشناس گفت...

اون که زد و رفت و شکست
یه روز یه جا کم میاره
بله

سمانه گفت...

هيچي ندارم بگم... همش حقيقته... حقيقتي گاهي تلخ

ناشناس گفت...

البته اگه یادمونم میدادن احتمال اینکه یاد بگیریم کم بود آدمیزاد اصرار داره هر چیزی رو خودش تجربه کنه .
.
این قسمتشو خیلی خوشم اومد :
دوستی تکیه کردن نیست ، که نبود تکیه گاه به زمین بیاندازدت

سعیده گفت...

البته اگه یادمونم میدادن احتمال اینکه یاد بگیریم کم بود آدمیزاد اصرار داره هر چیزی رو خودش تجربه کنه .
.
این قسمتشو خیلی خوشم اومد :
دوستی تکیه کردن نیست ، که نبود تکیه گاه به زمین بیاندازدت

elham* گفت...

اوهوم موافقم
اگرچه مطالب بالا نکات پراکنده بودن اما همشون دچار یه خصوصیت مشترک فامیلین مثلا مثه یه بینی ارثی.کاش به جای اینکه پشت نیمکتا نشونده بودنمون واسه چیزایی که حتی یادمون نیست یکمی تو مسیر زندگی وایسونده بودنمون.

ايوان گفت...

اينا رو ادم پشت نيمكت ياد نميگيره همينجاها ياد مي گيره
به سختي و بهتلخي
سلام

ايوان گفت...

مي مرديم اينجوري زندگي نمي كرديم

anotherone گفت...

پی نوشت دومی عجیب به دلم نشست