۱۳۹۰/۰۷/۲۳

بالاتر از سیاهی

آدم وقتی تو سنین پایین، اولین شکست عشقیشو می خوره، چنان دنیا براش تیره و تار می شه که آرزوی مرگ می کنه، فکر می کنه دیگه دردی ازین بد تر وجود نداره.
ولی وقتی جدی جدی وارد دنیای آدم بزرگا میشه و کم کم مسوولیت های زندگی یکی یکی سنگینی شونو می ندازن روی دوشش، استرس ها و غم هایی براش پیش میاد که دیگه اون غم عمیقی که چشیده بوده در برابرش، کوچک و حقیر به نظر می رسه!
ولی جالبیش اینه که این بار دیگه همچین فکری نمی کنه که این دیگه بالاترین حد درد و زجریه که میتونه وجود داشته باشه، چون تجربه بهش می گه حدی برای غم وجود نداره!




هیچ نظری موجود نیست: