۱۳۹۰/۰۶/۱۰

روز بلاگستان فارسی (بخش یکم - شخصی)


سال سوم دبستان یکی از اولین موضوع های انشاء مدرسه این بود : «از مدرسه تا خانه» ، در عالم بچگی شروع به نوشتن کردم و فکرش را هم نمی کردم آن انشاء یک صفحه ای من در دفتر مدرسه بین معلمان ، ناظم و مدیر دست به دست شود و آخر سر از تابلوی اعلانات دفتر مدرسه در بیاورد ...
از آن زمان تا به امروز برایم عادت شده که هر از چند گاهی از نوشتنم تعریف شود ، برای همین بود که سال هشتاد و یک چند ماه پس از خریدن کامپیوتر که با پس انداز چند حقوق اول کارم خریداری کردم وقتی جسته و گریخته با اسم و مفهوم وبلاگ آشنا شدم ، شوق نوشتن مرا قلقلک داد
।به صورت خیلی اتفاقی وقتی با یک دوست وقت می گذراندیم ، حرف وبلاگ پیش آمد و شروع کرد از وبلاگ «خورشید خانوم» که آن روزها دنبال می کرد سخن گفت و حرف ها که تمام شد ، من صاحب یک وبلاگ شده بودم به نام «یه پسر معمولی» ، حالا این اسم از کجا به مغزم خطور کرد را نمی دانم ، نه فلسفه ای پشتش بود و نه انتخابی با وسواس ، شاید فکر نمی کردم این اسم تا امروز شناسه ی من در دنیای مجازی باقی بماند
هر چه بود ، وبلاگ نویسی هیچ گاه مرا یک نویسنده نکرد ، استعداد نوشتن همان طور در من عقیم ماند ، که استعداد نقاشی ام هم به هرز رفت و امروز نه نقاشم ، نه نویسنده و نه وبلاگ ام در وبلاگستان «عددی» است
। اما وبلاگ دنیای مرا تغییر داد ، بسیاری از دوستانم حاصل ارتباطاتی هستند که این صفحه برایم دست و پا کرده ، مزه ی عشق را با وبلاگ چشیدم ، ارتباطات گروهی و اجتماعی ، قرارهای وبلاگی و چند دوستی ای که از آن دوران برایم به یادگار مانده
آرشیو نوشته هایم را اگر کسی زیر و رو کند ، چند سال اول نوشته ها بیشتر وقایع نگاری های ساده ای است ، بیشتر شبیه دفترچه ی خاطرات ، که شاید جز برای خودم مفهومی نداشته باشد

بعد ها که زندگی شبیه تر به آن چیزی شد که بود ، مسوولیت ها و غم ها به اجسامی نا مرئی بدل شدند که بر شانه هایم روز به روز بیشتر سنگینی می کردند ، وقایع نگاری جایش را داد به توصیف احوالات روزهای توفانی جدایی ، بطالت و حس بیهودگی ، فشار گذر زمان و کتاب هایی که فکرم را به نا کجا آباد می برد و پس از آن در یکی دو سال اخیر مانند خیلی ها وقایع روز و سختی ها و آرزو ها و موانع پیش رو و مشکلات پیچیده ی اجتماعی ، که تا امروز این داستان ادامه دارد ...
البته همه ی این ها را گفتم یک اعتراف هم ماند ، آن هم این که هیچگاه وبگرد خوبی نبودم ، بیشتر نوشتم تا بخوانم ، برای همین زیر عبارت «پسر معمولی» اضافه کردم «گفتگوهای من با خودم» ، وبلاگ نویسی برایم یک جور سخنرانی در خلاء بوده تا به حال !


۲ نظر:

بیلی و من گفت...

خیلی هم عالی

علی مصلحی گفت...

سلام. روز جهانی وبلاگ بر شما دوست عزیز مبارک!