۱۳۹۰/۰۴/۰۱

حکایت ما و داستان کلاغ و کبک

میگویند : «کلاغ خواست راه رفتن ِ کبک رو یاد بگیره راه رفتن ِ خودشم فراموش کرد»
حالا حکایت ماست :
ایران از چند هزار سال پیش ، مردمش یا کشاورز بوده اند و یا دامدار های کوچ نشین و یا به خاطر این که این سرزمین ، شرق و غرب عالم را به هم وصل می کرده ( راه شاهی در زمان داریوش ساخته شد و بخش مهمی از جاده ابریشم از ایران می گذشت) ، بسیاری دیگر از مردمش از بازرگانان تشکیل می شده است.
در دوران معاصر با گسترش صنعت ، ایرانی ها هم تغییر رویه دادند و تلاش کردند به سمت صنعتی شدن گام بردارند ، در این مسیر کشاورزی رو به نابودی گذارد و وارد کننده ی بسیاری از محصولات کشاورزی شدیم و دامداری نیز به همین شکل ؛ به طوری که واردات دام زنده و گوشت و مرغ یخ زده امروز بخش مهمی از نیاز کشور را تأمین می کند. امروز ایران در همه انواع راه های ارتباطی ، چه حمل و نقل هوایی ، چه راه آهن ، چه جاده و چه بنادر و ناو های تجاری در جایگاه بسیار پایینی در بین کشورهای جهان قراردارد.
ما امروز نه صنعتی هستیم و نه دیگر کشاورز و دامپرور و بازرگان ...

۱ نظر:

anotherone گفت...

آلماني ها يه صدر اعظم مشهور (كنراد آدنائر) دارن كه بعد از جنگ دوم جهاني آلمان رو از خاكستر دوباره ساخت. يه جا نقل قولي ديدم (بعدا نشد از منابع ديگه تائيدش كنم) كه آدنائر با وزير اقتصادش ميان ايران و اون وزير ميگه : كشور شما صنعتي بشو نيست، اما اگه تلاش كنين يه اقتصاد كشاورزي ازش در مياد.
تلاش نكرديم ... نفتي شديم