۱۳۹۴/۱۲/۰۷

تحمل

ایران هزاران سال تاریخ دارد و هزاران سال نظام های دیکتاتوری در این کشور حکومت کرده اند و تنها کمی بیش از صد سال است  که آقازاده های قجری آن زمان برای تحصیل به فرنگ رفتند و در اروپا با دمکراسی آشنا شدند و برگشتند و علیه پدرانشان انقلاب مشروطه به راه انداختند و نهال دمکراسی خواهی را رسماً در این کشور قرص کردند. 
دیکتاتوری ریشه در تاریخ ما دارد و خواه نا خواه در فرهنگ ما هم نهادینه شده است، مبارزه صد و اندی ساله برای رسیدن به دمکراسی علاوه بر این که در اجتماع و مبارزات و جنبش های علنی جریان داشته، مبارزه ای درونی است که درون یک یک ما جریان دارد. 
اگر می بینیم در دولت های مختلفی که در این صد و خرده ای سال به قدرت رسیده اند، بحث خودی و غیر خودی در بیشتر مقاطع جریان داشته است، اندیشه های مخالف یا طرد می شده اند یا سرکوب، مهمترین دلیلش این بوده است که افرادی که قدرت را در دست داشته اند ایرانی بوده و خواه نا خواه از این فرهنگ جدا نبوده اند و گرنه هیچ کدام از کره مریخ یا مملکتی اجنبی نازل نشده اند که دنبال دلیل بیرون از خودمان بگردیم. 
جالب این است که درصد بالایی از کسانی که خارج از دایره قدرت و حاکمیت هستند و فریاد دمکراسی و آزادی خواهی سر می دهند هم در واقع تنها کلمه دمکراسی را بیان می کنند و در عمل دیکتاتورند، در گفته هایشان عمیق که شوی می بینی منظورشان از دمکراسی، آزادی بیان و حق انتخاب سرنوشت نیست، بلکه مقصود اصلی شان این است که آن چه ایشان برایشان مطلوب است تحقق یابد.
آن کسی که قدرت دارد عقیده مخالفش را سرکوب می کند و آن که قدرت ندارد عقیده مخالف را تحقیر می کند که اگر قدرت داشت می شود حدس زد این تحقیر به همان سرکوب ختم می شد. 
سئوال اینجاست چه فرقی میان این دو است؟
چه فرق می کند که کدام دسته حرف ها شعارهایشان مدرن تر و انسانی تر است و کدام گروه از کلمه دمکراسی بیشتر در جملاتشان استفاده می کنند در حالی که عملاً ماهیت رفتار و عملکرد هر دو شبیه به هم است؟
چه اصراری داریم که همه مثل ما فکر کنند؟ چه اصراری داریم که خودمان را عقل کل بدانیم و دیگران را غافل؟ چرا یاد نمی گیریم که به کسانی که مخالف نظر ما هستند احترام بگذاریم و آن ها را به رسمیت بشناسیم و قضاوتشان نکنیم؟ چرا اگر بحثی می کنیم به جای اندیشیدن به سخنان همدیگر، بیشتر به این فکر می کنیم که چطور نظر طرف مقابل را رد کنیم؟ چرا به جای به کار بردن منطق و استدلال به شخصیت همدیگر حمله می کنیم؟
باید یک بار دیگر معنای این واژه جذاب و هوس انگیز را مرور کنیم، تکلیف را با خودمان روشن کنیم که آیا اصولاً به این واژه اعتقادی داریم یا فقط لفظش را تکرار می کنیم؟ آیا تحمل شنیدن عقاید متفاوت یا حتی متضاد خود را داریم؟ آیا حتی وقتی در اکثریت هستیم حق اقلیت را به رسمیت می شناسیم؟ آیا در یک جمع کوچک دوستانه یا خانوادگی می توانیم برخوردی دمکراتیک داشته باشیم که برای یک کشور 80 میلیونی نسخه دمکراسی می پیچیم؟
مبارزه اصلی درون ما در حال انجام است و هرگاه تعداد بیشتری از ما در درونشان از این مبارزه سربلند بیرون آیند و آن چه از تاریخ هزاران ساله این کشور در فرهنگ و تربیت ما دمیده شده است در وجودشان کمرنگ تر شد می توانیم ادعا کنیم که یک قدم بزرگ به سوی دمکراسی نزدیک شده ایم. 

هیچ نظری موجود نیست: